راسخون:  همین 20 قسمت ابتدایی که انصاری بدون مدیری یک تنه قصه را پیش برد باورش سخت بود تا تماشاگر «قهوه تلخ» را با خودش همراه کند، اما او این کار را کرد و نشان داد بالفطره بازیگر جذابی است... مجله تهران 360 از گروه مجلات همشهری، در شماره نوروزی خود گفت‌وگویی با او انجام داده که در ادامه می‌خوانید.

در دهه 60 چت کردن سه ماه طول می‌کشید
در دهه 60 وقتی من در مقطع دبیرستان بودم، یک چیزهایی آمد به اسم «آی‌وای‌اس» که یادم نمی‌آید مخفف چه چیزی بود. اینها یک کوپن‌هایی بود که خیلی هم سخت به ایران می‌آمد. باید کوپن‌ها را خریداری و فرمی را پر می‌کردی که من دوست دارم با یک آدمی با این مشخصات در یک جای دنیا دوست بشوم. فرم را پر می‌کردی و کوپن را با فرم می‌فرستادی و آنها این کار را برایت انجام می‌دادند. باید دو یا سه ماه منتظر می‌ماندی تا نامه فلان آدم از ژاپن یا سوئد به تو برسد. عین همین شبکه‌های اجتماعی که الان هست. اما امروز تو با یک «اینتر» و در یک ثانیه آن کار را انجام می‌دهی. این غیرقابل مقایسه است. خیلی فرق است بین این و چت کردن.

بار اولی که آتاری دیدم هاج و واج ماندم
سال 61 سال اول نظری بودم. اولین باری بود که طرح کاد را در دبیرستان‌ها اجرا می‌کردند. شما هفته‌ای یک روز می‌رفتی در یک واحد صنفی کار می‌کردی تا کار عملی یاد بگیری. من رفتم پیش پدر یکی از دوستانم که مهندس الکترونیک بود. یک جایی در میدان فاطمی داشتند  کارهای بزرگ می‌کردند. مثلا اسکوربورد ورزشگاه آزادی اینجوری نبود که؛ لامپ می‌خورد آن تو. می‌رفتیم داخلش گرما بیداد می‌کرد و عرق می‌کردیم و مهندس‌ها با عرق گیر و شلوارک کار می‌کردند! یکی از کسانی که آنجا کار می‌کرد یک روز هیجان زده گفت: «بیا برویم پیش یکی از بچه‌ها. یک چیزی از آمریکا آورده و می‌فروشد.» آن زمان به لحاظ تکنولوژی دوره تی‌وی‌گیم بود. دو تا خط بودند که توپ بین شان رد و بدل می‌شد. یک چیزی عوضی‌ای بود! آقا ما رفتیم و دیدیم که یک دستگاه مشکی را زده‌اند به تلویزیون و یک هواپیما از پایین تیر پرتاب می‌کند. هاج و واج مانده بودیم که این چیست. سئوال کردیم. جواب داد: «آتاریه دیگه. مگه نمی‌بینی؟»

«سفر به چزابه» و اولین تجربه بازیگری
من خیلی دنبال بازیگری نبودم. البته نه اینکه علاقه نداشته باشم، اما اینکه فکر کنم یک روز مثل حالا همه زندگیم بازیگری باشد، اصلا. من کار خودم را داشتم و در رشته تبلیغات مشغول بودم که یک روز بابک برزویه با من تماس گرفت و گفت بیا سر صحنه «سفر به چزابه». اولین نقش زندگیم را در این فیلم بازی کرد. قبل از آن من اصلا دوربین سینما را ندیده بودم. یک روز نشستم و با خودم فکر کردم شرایط خیلی جدی شده. حقیقتش بازیگری برای من آن قدر جدی نبود که بخواهم در نقش جاسوس و معتاد و غیره انجام وظیفه کنم. اصلا با روحیه من سازگار نبود. من به جد دنبال کمدی مورد علاقه خودم بودم.

قرار بود بروم خارج، اما مهران مدیری نگذاشت
قبل از «پاورچین» کارهایم را کرده بودم که از ایران بروم. برادرم تازه فوت کرده بود و من اصلا شرایط روحی مناسبی نداشتم. شال و کلاه کرده بودم بروم، اما جواد رضویان با من تماس گرفت و گفت یک کاری دارد انجام می‌شود، پاشو بیا. باور نمی‌کنید؛ من همین پشت در خیابان بوسنی هرزگوین پشت لوکیشن دو ساعت تمام راه می‌رفتم تا خود را قانع کنم بیام داخل. آن قدر راه رفتم تا بالاخره گفتم بروم این کار را هم انجام بدهم و بعد بروم خارج. مهران مدیری گفت همین حالا پاشو برو جلوی دوربین. من گفتم می‌روم هفته دیگر می‌آیم. گفت همین حالا... و من 72 ساعت بعد از لوکیشن بیرون آمدم، در حالی که از «پاورچین» شده بودم.

راز موفقیت «قهوه تلخ» ایرانی بودنش است
در کنار «قهوه تلخ» کارهایی به بازار آمد که جدی بودند، اما ظاهرا موفق نشدند. علت این مسئله برمی‌گردد به زیرساخت‌های فرهنگی ما. خنده در ملل مختلف ریشه‌های فرهنگی دارد و به همین دلیل کار کمدی کردن به آداب و رسوم برمی‌گردد و نمونه خارجی هم ندارد. شما همین حالا سریال «دوستان» (Friends) را بدون سانسور و با بهترین دوبله برای ایرانیان پخش کنید، هیچ کس خوشش نمی‌آید. نکته این است که کارهایی در ژانر جنایی، اکشن و ... مابه ازای خارجی خیلی خوب دارند، اما کار کمدی، مال خود ماست. در واقع ما در کاری مثل «قهوه تلخ» نخواستیم ادای «دوستان» را در بیاوریم اما گرفتاری آدم‌هایی که جدی می‌سازند این است که مثلا در سریال مشابه خارجی آنجا ماشین را بهتر چپ می‌کنند.

999

منتظراخبار ، انتقاد وپیشنهاد شما هستیم: 
news@rasekhoon.net